طاها طاها ، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 51 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
بابا فرامرزبابا فرامرز، تا این لحظه: 61 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
وبلاگوبلاگ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

طاها پسر خوب مامان

شب بخیر کوچولو و گنجشک لالا

1392/9/16 22:46
316 بازدید
اشتراک گذاری

 

شب بخیر کوچولو و گنجشک لالا

سالهاست که دریافته ام "قصه گویی" فعالیت بسیار بسیار مفیدی است و به این باور رسیده ام که نباید قصه گویی را فقط در شب و پای کرسی و مادربزرگ خلاصه کرد.
قصه گویی فعالیتی است که باید هر روز، هر شب، در هر جا و برای هر گروه سنی انجام شود. زیرا هم عامل پیوند عاطفی اعضاء خانواده است و هم راهی برای ایجاد عادت به مطالعه و ... است ک آن را به تفصیل در کتاب "قصه گویی، اهمیت و راه و رسم آن" و نیز مقاله ی "هشت فایده ی دیگر قصه گویی" نوشته ام و در مصاحبه های بسیاری نیز گفته ام. 


سالها بود که قصه گویی از مد افتاده بود. زیرا نه دیگر مادربزرگ ها و پدربزرگ ها با نوه هایشان زندگی می کردند تا فرصت قصه گفتن و شنیدن پیش آید و نه پدر و مادرها حال و حوصله ی چنین کاری را داشتند. در رادیو و تلویزیون هم بعضی مدیران ناآشنا با کودک کم کم جای برنامه های قصه گویی را دادند به برنامه هایی که بتوانند پُز ِ تولیدش را به مافوق خود بدهند، تا آنجا که پس از سالها برنامه ی قشنگ "شب بخیر کوچولو" تعطیل شد و باز خدا به مدیر بعدی خیر بدهد که آستین همت بالا زد و دوباره "شب بخیر کوچولو" را زنده کرد. 
"شب بخیر کوچولو" را در آغاز، عده ای از علاقمندان به رشد و تعالی کودکان ایرانی راه انداختند که من نیز افتخار همکاری و همدلی با آن ها را داشتم. وقتی هم که برنامه تعطیل شد، دل من و آن علاقمندان مثل دل ِ همه ی کودکانی که شنونده ی قصه های شیرین شب بخیر کوچولو بودند، سوخت.
همیشه میان من و خانم نشیبا کَل کَل مهربانانه ای وجود داشت. من می گفتم که صدای مادرانه و دلنشین مریم است که باعث شده شب بخیر کوچولو کارش بگیرد و او می گفت لالایی تو باعث جذابیت این برنامه شده است،در حالی که قصه هایی که نویسندگان خوش قلم برای قصه گویی خانم نشیبا می نوشتند، از یک سو، و علاقه فطری آدم ها (اعم از کودک و بزرگسال) به شنیدن قصه از سوی دیگر و موسیقی دلنشین این لالایی از جمله عوامل موفق این برنامه بوده اند.
بگذریم. به قول قدما این مقدمه را بدان آوردم ک یاد خیری از تمام قصه گویان قدیمی ایران کرده باشم و نیز خدا را شکر کنم که این روزها دیگر آن مشکل قدیمی را نداریم و همه ی پدر و مادرهای فهمیده و فرهیخته فهمیده اند که قصه گویی فعالیت بسیار بسیار مهمی است و نقش بسیار زیادی در آرامش بخشی به کودکان و علاقمند کردن آنها به مطالعه دارد.
حالا دیگر در فرهنگسراها کلاس های آموزش مهارت قصه گویی راه افتاده، در دانشگاه های هنری و تربیتی واحد درس قصه گویی برقرار است و کسانی که دنبال خواندن کتابهای فن قصه گویی هستند کتاب های تالیفی و ترجمه شده بسیاری در اختیار دارند و نیاز نیست به اولین کتابی که در ایران پیرامون قصه گویی تالیف شده، یعنی همان کتاب "قصه گویی، اهمیت و راه و رسم آن" که حاصل کلاس های آموزشی من با مربیان کانون در سال های آغاز دهه 60 است اکتفا کنند.
باز هم بگذریم. برنامه شب بخیر کوچولو که می خواست راه بیفتد به من سفارش سرودن شعری داده شد که به درد تیتراژ برنامه  بخورد. چند قطعه شعر کار کردم و نپسندیدم تا به این فکر افتادم که نه تیتراژ آغاز بلکه شعری برای پایان برنامه قصه گویی بگویم. چنین شعری به ویژه وقتی قرار باشد پس از قصه ی شبانگاهی پخش شود، نمی تواند چیزی جز یک لالایی امروزی باشد. این بود که نشستم و هفت هشت قطعه شعر سرودم و به شورای موسیقی رادیو دادم. از میان آن ها دو قطعه گزیده شد و روی آن ها آهنگ گذاشتند که یکی هرگز پخش نشد و نمی دانم چرا. و یکی همین لالایی مشهور "گنجشک لالا" ست که با آهنگ زیبا و دلنشین آقای منتظم صدیقی و صدای ناز پروشات آن زمان کودک موسیقی شناس بود، ساخته شد.
بعد ها آقای دکتر ریاحی آهنگ دیگری برای این شعر ساخت و در آلبوم "گنجشک لالا" با ده قطعه لالایی دیگر توسط  سروش انتشار یافت اما هرگز هیچ یک از آهنگ ها موفقیت ساخته آقای ممنتظم صدیقی را پیدا نکرد.
در سایتی دیدم نوشته اند گنجشک لالا را من پس از زلزله رودبار و در میان ویرانه های پس از زلزله سروده ام. در وبلاگی هم گفته شده بود که ابتدا این شعر را من برای تیتراژ یک برنامه تلویزیونی دیگر سروده ام. در حالی که این شعر از ابتدا فقط به عنوان لالایی پایانی شب بخیر کوچولو به بچه ها تقدیم شده است.
آنچه به عنوان تیتراژ برنامه تلویزیونی دیگر مطرح شد، یکی دیگر از شعرهایم بود که مشابهتی با گنجشک لالای شب به خیر کوچولو داشت. آهنگ ساز دیگری داشت و مفهومی دیگر. 
و آنچه در رودبار اتفاق افتاد این بود که پس از زلزله من دخترک ژولیده مویی را میان خرابه های آنجا دیدم که برای عروسکش گنجشک لالایی را که بارها از تلویزیون شنیده بود، زمزمه می کرد و اشک می ریخت. رفتم سراغ گوگل و دیدم که ای وای این لالایی برنامه شب بخیر کوچولو یعنی گنجشک لالا و سنجاب لالا، چقدر به دل مردم نشسته است.

خدا را شکر می کنم که گنجشک لالا نوستالژی خیلی ها شده است و ترانه ی خواب خیلی ها در همین روزهاست.

 

 

دریافت متن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)